داستان پسر کوهستان قسمت 15
پپرو پسر کوهستانه. پسری که پدرش مدتی قبل برای دیدن یه شهر دور از خونه رفته. یه روز پپرو توی رودخونه تصویر یه عقاب طلایی رو میبینه و حس میکنه باید بره دنبالش پدرش. پپرو راه میافته و سفر بسیار دور و درازی رو شروع میکنه. توی راه دوستهای زیادی پیدا میکنه و ماجراهای عجیب و جالبی از سر میگذرونه. بیایید توی درسا که قراره همهمون همسفر این پسر دوستداشتنی بشیم و لذت ببریم.