پیشنهادات مشابه هاپ هاپوخان و گله بازیگوش
داستان هاپ هاپوخان و گله بازیگوش
اون روز هاپهاپوخان مثل همیشه به دل آب زده بود و آبتنی میکرد. یکدفعه دید خالخالک و عرعروجان مشغول حرف زدن از مزرعه زدن بیرون. از اون طرفم بقیه حیوونها رفته بودن دنبال کرم و هر کی رفته بود یه طرف. هاپهاپو خان حسابی عصبانی شده بود و به حیوونها میگفت باید برگردن توی مزرعه، ولی گوش کسی به حرفاش بدهکار نبود. اینطوری شد که هاپهاپو خان یه نقشهی پردردسر کشید! چه نقشهای؟ بیا با هم بشنویم.